تفکر فمینیسم بر مبنای برابری میان زن و مرد شکل گرفته است. یعنی مردان و ن, بدون توجه به جنس, باید از حقوق و موقعیتهای برابری برخوردار باشند.
عموم مخالفان با تمسک به تفاوتهای بین زن و مرد, ادعا میکنند که حرف زدن از تساوی بین جنسها اشتباه است. آنها همواره با میان آوردن تفاوتهای فیزیکی میان جنس نر و مادهی انسان, سعی میکنند زنرا ضعیفتر و بالطبع در ردهی دوم جلوه دهند.
این حرف به طرز خندهداری اشتباه است. اگر مبنای تخصیص حقوق و موقعیترا نیروی فیزیکی افراد درنظر بگیریم, پس باید برای مثال برای ورود به دانشگاه مردان قویهیکلرا به مردان لاغر و استخوانی ترجیح دهیم. یا مثلا در یک شرکت که همه کار برابری انجام میدهند, به مردان قویتر دو برابر مردان ضعیفتر حقوق دهیم.
و خب لازم نیست که یادآوری کنم که همهی زنها از همهی مردها از نظر بدنی ضعیفتر نیستند. پس با این استدلال باید زنهای قویتر, از حقوق بیشتری نسبت به مردان ضعیفتر از خودشان بهرهمند شوند.
میبینید؟ وقتی درست از همین استدلال بخواهیم به صورت واقعی و سراسری استفاده کنیم, میزان احمقانه بودن آن مشخص میشود.
تمام حرفی که فمینیسم میزند این است که باید تمامی انسانها از حقوق و موقعیتهای برابر برخوردار باشند و تنها عامل برخورداری از یک موقعیت, توانایی و لیاقت آن فرد فارغ از هرچیز دیگری باشد.
روانکاوانه
اصطلاح «روان کاوی» برگرفته از نظریهای است کهفروید در سه مقاله دربارهٔ نظریهٔ جنسی از آن استفاده کرد و رشد نگی را بر اساس «رشک ورزی به آلت نرینه» در دختر، و رشد مردانگی را بر حسب «عقدهٔ ادیپ» به مثابهٔ نفی مادر دانست. با نقدهایی که فمینیستها، به خصوص موج دومیها، به فروید وارد آوردند و نظریات روانکاوانهٔ او را دارای سوگیری جنسیتی دانستند، نظریههای روان کاوی جدیدی شکل گرفتند که به نظریههای جنسیت معروف شدند.
فمینیستها از نظریات روان کاوانهٔ فروید برای توضیح این مسئله استفاده کردند که چطور آموزشهای دوران کودکیبر ناخودآگاه انسان اثر گذاشته و در دوران بزرگسالی سر باز میکند. نانسی چودوروف، کارول گیلیکان، کیت میلت و ژولیت میچل را میتوان جزء فمینیستهای روانکاو به حساب آورد. بهطور مثال {چودوروف} به نقش مادر در به آغوش کشیدن فرزند و هویت یابی جنسی فرزند از طریق مادر اشاره میکند و توضیح میدهد که چرا پسران زودتر مستقل شده و دختران علاقهمند به برقراری ارتباطهای عاطفی هستند.
ژاک لاکان، یکی دیگر از مفسران روش فروید و از تأثیرگذاران بر فمینیسم روانکاوانه است که عدم برخورداری از آلت تناسلی را نمادی فرهنگی میداند و از تعبیرات زیست شناختی فروید فاصله میگیرد. او در عین حال بر رابطهٔ هویت یابی جنسی و یادگیری زبان تأکید میکند. ایریگاری، یکی از شاگردان و منتقدان لاکان است و در کنار هلن سیکسو از بانیان مکتب «نوشتار نه» شمرده میشود. مکتبی که میخواهد از موضع بدن ن بنویسد و نه نوشتن را ترویج دهد.
فمینیسم سوسیالیستی
در نتیجه مجادلات میان فمینیستهای رادیکال و فمینیستهای مارکسیست، بر سر علتِ فرودستی ن و چگونگی تغییر وضعیت در دهه ۱۹۷۰ رایج بود؛ نظریههای جدیدی شکل گرفتند که به فمینیسم سوسیالیستی شهرت یافتند. ژولیت میشل، هایدی هارتمن، و آلیسون جگر از جمله صاحب نظران اصلی این گرایش نظری هستند. مقاله «ازدواج ناموفق فمینیسم و مارکسیسم»، اثر هایدی هارتمن، از جمله آثار کلاسیک این جریان فکری است.
مسئله اصلی فمینیستهای سوسیالیست توضیح چگونگی ترکیب نظام سرمایهداری و نظام مردسالاری است. به بیان دیگر، آنها معتقدند که برای تحلیل وضعیت فرودستی ن و همچنین طراحی استراتژی مبارزاتی برای تغییر وضعیت نباید صرفاً نگاهی تک بعدی داشت (صرفاً طبقاتی مانند مارکسیستها یا صرفاً روانکاوانه مانند برخی رادیکالها)؛ بلکه باید مجموعهای از شرایط و علل را در ایجاد موقعیت فرودست ن بررسی نمود.
از این رو، فمینیستهای سوسیالیست، معتقدند که برای تغییر وضعیت موجود در جهت رسیدن به جامعه برابر باید مبارزهای «همزمان» با نظام مردسالاری و سرمایهداری صورت پذیرد. بدین ترتیب، فضای عمل و حوزه مبارزه از نظر فمینیستهای سوسیالیست محدود به کارخانهها نیست، بلکه مجموعه حوزههای عمومی و خصوصی که ن در آنها مورد تبعیض قرار دارند، مکانی برای مبارزه است. در واقع، شیوه عمل فمینیستهای سوسیالیست، شیوه چند جانبه است.
بهطور کلی، نظریه فمینیستی هدف اصلی اش درک نابرابری جنسیتی و تمرکز بر تهای جنسیت، روابط قدرت و تمایلات جنسی است.
یکی از اصلیترین تفاوتهای فمینیسم رادیکال با گرایشهای فمینیستی متقدم بر آن، نشات نگرفتنش از دستگاههای دیگر اندیشه است، دستگاههایی که فمینیستهای رادیکال «مردانه» تلقی میکنند. فمینیسم رادیکال به نگی ارزش مثبتی بخشیده و ن را به مثابه طبقهای فرودست در برابر مردان قلمداد میکند. شاید بتوان گفت عمدهترین مفهوم در این جریان فمینیستی «ستم جنسی» به عنوان کهنترین و شدیدترین شکل نابرابری است، ستمی که ن به واسطه زن بودن خود متحمل آن میشوند. البته فمینیستهای رادیکال تنها به نقد ستمی که بر ن روا داشته میشود اکتفا نمیکند بلکه پیشتر رفته و تمامی اشکال سلطه و سرکوب را ناشی از تفوق مردانه اعلام میدارد.
فمینیسم رادیکال به رغم شباهت روش شناختی با جریانهای سوسیالیستی – مارکسیستی، از منتقدان جدی آنان بهشمار میرود. آنان به جای مسئله «کار و تولید»، بر احساسات جنسی و جامعهپذیری ن تأکید میکنند و اعلام میدارند که هر زنی، فارغ از طبقه، نژاد، گروه سنی و… منافع مشترکی با دیگر ن دارد. توالی منطقی چنین تفکری، تلقی مردان به عنوان یک گروه دشمن و جدایی طلبی جنسیتی است؛ امری که خود به نقد «ناهمجنس گرایی» نیز منتهی میشود. رادیکالها اگرچه سلطه طلبی مردانه را نه امری ذاتی، بلکه ساختاری اجتماعی تلقی میکنند، اما از آن جا که ستم جنسی را عمیقاً تثبیت شده میدانند از مدلی انقلابی برای تغییر اجتماعی دفاع میکنند.
مبانی و چارچوب نظری فمینیسم مارکسیستی برآمده از آراء مارکس و انگلس است. کتاب «منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت» انگلس، منبعِ کلاسیکِ فمینیستهای مارکسیست است. بسیاری از دادههای انسان شناسانه این رویکرد بر اساس نظریات مورگان طرحریزی شدهاست. افرادی همچون اگوست ببل، کلارا زتکین، الکساندرا کولنتای، ایولین رید، و لیز واگل، صاحب نظران اصلی فمینیسم مارکسیستی بهشمار میآیند.
این گرایش از اندیشه فمینیستی بر اساس الگوی تحلیلی اندیشه مارکسیستی به تبیین چرایی موقعیت تحت ستم ن میپردازد و پس از آن توضیح میدهد که برای تغییر این وضعیت چگونه باید مبارزه کرد. معتقدین به فمینیسم مارکسیستی بر این نظرند که اساس ستمی که بر ن روا میرود ناشی از مالکیت خصوصی، تقسیم کار جنسیتی و در آخر نظام خانواده مردسالار است. از دیگر سو، نظام سرمایهداری را عامل اصلی بازتولید این نابرابری میدانند. به بیان دیگر، دشمن اصلی فمینیستهای مارکسیست، نظام طبقاتی (اقتصادی) است که ن را در موقعیت فرودست جای دادهاست. استراتژی پیشنهادی فمینیستهای مارکسیست برای تغییر وضعیت موجود و رفع نابرابریهای جنسیتی، تلاش برای تحقق انقلاب سوسیالیستی و تأسیس جامعه کمونیستی است که تحت لوای آن موقعیت ن با مردان برابر خواهد شد.
بدین ترتیب، جنبش فمینیستی باید بر ن کارگر متمرکز باشد و مبارزه اصلی خود را مبارزه طبقاتی بداند. حوزه عمل فمینیستهای مارکسیست، عرصه عمومی است، و بیشتر بر طبقات فرودست جامعه تمرکز دارد. فمینیستهای مارکسیست تلاش دارند تا نِ کارگر را به جمع نیروهای خواهان انقلاب سوسیالیستی ملحق کنند.
تعریفهایی که فمینیستها از فمینیسم کردهاند تحت تأثیر تربیت، ایدئولوژی یا طبقهٔ اجتماعیِ آنها شکل گرفتهاست.
فمینیسم لیبرال یا فمینیسم اصلاح طلب یکی از شناخته شدهترین گرایشهای اندیشه فمینیستی است، چهره معتدل یا رسمی فمینیسم را نشان میدهد و به تبیین جایگاه ن بر اساس حقوق برابر و موانع مصنوعی در برابر مشارکت ن در عرصه عمومی که فراسوی خانواده و خانهداری واقع شده میپردازد. فمینیستهای لیبرال، در تبیین نابرابری جنسی به مواردی همچون تقسیم کار جنسی، جدایی عرصه عمومی و خصوصی (که مردان بیشتر در عرصه نخستین و ن عرصه دوم جای دارند)، و فرایند اجتماعی کردن کودکان بگونهای که بتوانند در بزرگسالی نقشی متناسب با جنسیت شان ایفا کنند، اکتفا میکنند.
فمینیستهای نخستین خواستار طیف وسیعی از حقوق قانونیِ شهروندی، از جمله حقِ رای، حقِ مالکیت، حقِ سرپرستی کودک و حقِ طلاق بودند. از زمان جنگ داخلی تا سال ۱۹۲۰، کمکم تمام توجهات به یک موضوع، یعنی حق رأی محدود شد. با تولد دوبارهٔ فمینیسم در دهه ۶۰، دامنه توجهات بار دیگر وسعت یافت تا گستره بزرگتری از حقوق جنسی، حقوق اقتصادی و حقوق مدنی را دربرگیرد. اما در دهه ۷۰ و اوایل دهه۸۰ فمینیسم آمریکایی بار دیگر خود را محدود به یک خواسته کرد: لایحهٔ حقوقِ برابر.
موج بعدی فمینیسم قرن نوزدهم هدف خود را منحصر بهحق رأی نمود که مورد حمایت گسترده واقع شد. فمینیستها مسئله حق رأی را مقوله ی مشروع و مورد احترامی تلقی میکردند. نبرد برای تصاحب حق رأی بسیار پرهزینه بود و تا زمانی که این حق در سال ۱۹۲۰ اعطا گردید، کانالیزه کردن تمام انرژی فمینیستها در جهت این هدف محدود، جنبش ن را به رکود و خستگی کشانده بود، بهطوریکه بسیاری از فمینیستها در این هنگام فراموش کردند که حق رأی به چه منظور بودهاست.
احیای فمینیسم در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بار دیگر توجه همگان را به موضوع حقوق برابر برای ن جلب کرد. این نهضت جدید در مراحل اولیه خود دارای دو بخش بود. بخش اول، شبکهای از گروههای غیرمتمرکز بود که در اوایل دهه هفتاد اوج گرفت و هدفش افزایش آگاهی عمومی بود. این گروهها نوعاً فاقد یک ساختار رسمی بودند و انرژی خود را بر روی روابط شخصی و امور جنسی متمرکز کرده بودند. بخش دوم جنبش، سازمانهای ملی ن را در بر میگرفت که شامل:
سازمان ملی ن(NOW)
فراکسیون ی ملی ن(NWPC)
اتحادیه جنبش عدالتطلب ن (WEAL)
در برخی از شاخههای فمینیسم گرایشهای ی مانندلیبرالیسم، مارکسیسم و سوسیالیستی دیده میشود، حتی پیگیری یا تمرکز بر روی محیط زیست هم جزو شاخههای فمینیسم است.
ن ایرانی در مبارزات مشروطیت فعالانه شرکت داشتند و از حدود سال ۱۲۸۵ سازمانهای ن شکل گرفتند و در مشروطه خواهی شرکت کردند. اما این جنبش ملی ن، یک خرده جنبش و بخشی از جنبش بزرگ ملی ایران با هدف استقلال کشور و اجرای قانون اساسی بود. مشارکت ن در این وقایع ی خودجوش بود و از احساسات ملیگرایانه جدید آنها و تمایلِ به رسمیت شناخته شدن نیرو میگرفت.برای تحلیل جریانات فعال ن در دورهٔ مشروطه، چند نکته را باید در نظر گرفت. نکتهٔ اول، بررسی تحولات اجتماعی سالهای پیش از مشروطه، یعنی از ابتدای دورهٔ قاجار. نکتهٔ دوم، آشکار کردن این مسئله که تحول وضعیت ن، بهویژه از زمان مشروطه به بعد، به مقدار زیادی متأثر از جریان مدرنیته و جریان فمینیسم بود. بخش دیگرِ بحث مسائل ن را نیز باید در اعزام دانشجو به خارج و همچنین جریانات رومهنگاری و پرداختن به مسائل ن برای بررسی بیشتر از سوی جامعه دانست.
تشکّلهای ن در انقلاب مشروطیت که در دوره اوّل انقلاب مشروطیت در ایران در دفاع از انقلاب مشروطیت و احقاق حق برابری و رفع ستم بر ن بوجود آمدند متنوع و بیشمار بودند.
در جریان تحولات ی انقلاب مشروطه فعالیت بیرونین بیشتر شد. انجمنهای خصوصی و سازمانهای مخفی ایجاد شدند، در تظاهراتها شرکت کردند و به اقدامات غیرخشونتآمیز پرداختند. هرچند که سرانجام در قانون اساسی مشروطه (۱۲۸۵ خورشیدی) بسیاری از حقوق ن همچون قوانین ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزند و… نادیده گرفته شد و ن را در کنار مهجوران و مجرمان از حق رأی محروم کرده بود.
فمینیسم اسلامی یکی از گرایشها یا فرمی از فمینیسماست. فیمینیسم اسلامی گرایشی نظری و عملی است که از درون به یک پارادایم اسلامی متصل است و بهطور کلی در ارتباط با نقش ن در اسلام بحث میکند که به نحوی خواستار برابری کامل همهٔ مسلمانان در وجوه زندگی عمومی و خصوصی بدون هیچ نوع تبعیض جنسیتیمیباشد. به عبارت دیگر فیمینیستهای اسلامی از حقوق ن، برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی بر پایه و اساس یک چارچوب اسلامی، دفاع میکنند. فیمینیسم اسلامی فهم و قدرتش را از قرآن میگیرد و در جستجوی حقوق و عدالت برای ن و مردان در تمامیت وجودشان است.
برهان اساسی فمینیسم اسلامی این است که قرآن بر اصل برابری تمام افراد بشر تأکید میکند؛ بنابراین مردسالاری وتبعیض جنسی را مردود دانسته و خواستار برابری زن و مرد (همچون دیگر برابریها در اجتماع) است.اگرچه نمیتوان منکر این مسئله شد که فیمینیسم اسلامی نیز به نوعی نشأت گرفته و متأثر از جریان فیمینیستی سکولار از نوع غربی آن است (هرچند مورد مخالفت بسیاری از فیمینیستهای مسلمان است)؛ بهطوریکه پیشگامانجنبش فیمینسم اسلامی؛ خواسته یا ناخواسته ازگفتمانهای رایج فمینیسم غیر اسلامی استفاده کردهاند و آن را به عنوان بخشی از جریان یکپارچه جنبش فیمینیسم جهانی شناساندهاند.
این گرایش فمینیسم به شدت توسط برخی مورد اعتراض قرار گرفته و توسط برخی دیگر با شور و شوق حمایت شدهاست. به گفته مارگوت بدران،پژوهشگر مصری تبار آمریکایی و استاد تاریخ در دانشگاه جورج تاون، بدفهمی بسیار و معرفیهای اشتباه و احمقانه حول فمینیسم اسلامی وجود دارد.
درباره این سایت